واکاوی پشت پرده یک اظهارنظر مشکوک علیه ایران
تاریخ انتشار: ۱۴ بهمن ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۷۰۱۲۱۸۲
فرارو-در ماههای گذشته و همزمان با اوج گیری جنگ اوکراین، شاهد فراز و فرودهای قابل توجهی در قالب این بحران بزرگ بین المللی بوده ایم. بحرانی که دامنه آن صرفا محدود به اوکراین و روسیه نبوده و طیف قابل توجهی از کنشگران در برگرفته و درست به همین دلیل است که اطلاق لفظِ "بحران بین المللی" به آن درست است.
به گزارش فرارو، در این راستا، شاید یکی از مهمترین نکاتی که در ماههای گذشته در قالب معادله جنگ اوکراین از سوی دولتهای غربی مورد تاکید قرار گرفته و مانور رسانهای و تبلیغاتی گستردهای نیز با محوریت آن صورت گرفته، طرح گزاره دخالت ایران در جنگ مذکور است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
موضوعی که جدای از مانور رسانهای و تبلیغاتی گسترده در مورد آن، موجب موضع گیریهای تهاجمی مقامهای اوکراینی علیه کشورمان شده و در عین حال بستری مناسبی را هم جهت تشدید فشارهای دولتهای غربی علیه ایران به انحا مختلف فراهم کرده است. در این راستا، به تازگی و در پی وقوع حمله خرابکارانه به برخی تاسیسات نظامی کشورمان به ویژه در شهر اصفهان که با استفاده از ریزپرندهها صورت گرفته و مقامهای کشورمان نیز از ناموفق بودن این حمله سخن گفته اند، "میخایلو پودولیاک" مشاور رئیس جمهور اوکراین، موضع گیری معناداری را در این رابطه اتخاذ کرده که در نوع خود تحلیل و تفسیرهای مختلفی را نیز برانگیخته است.
علی رغم مسجل بودنِ این نکته که اسرائیلیها کنشگران اصلی در قالب حمله خرابکارانه اخیر علیه تاسیسات نظامی کشورمان بوده اند با این حال، پودولیاک در موضع گیری گفته است: "منطق جنگ بیرحم و کشنده است. عاملان و همدستان را به شدت مؤاخذه میکند. وحشت در فدراسیون روسیه، بسیج بیپایان نیروها، دفاع موشکی در مسکو، سنگربندی در فاصله ۱۰۰۰ کیلومتری، آماده سازی پناهگاهها، انفجارهای شبانه در ایران در تاسیسات تولید پهپاد، موشک و پالایشگاههای نفت. اوکراین به شما هشدار داده بود. "
بافاصله پس از این موضع گیری مشاور رئیس جمهور اوکراین، بسیاری در کشورمان این مساله را به مثابه همدستی اوکراینیها با رژیم اسرائیل در خرابکاری علیه تاسیسات نظامی و حساس کشورمان تحلیل کردند. در این رابطه، مقامهای ارشد کشورمان نیز موضع گیریهای قاطعی را اتخاذکردند و به طور خاص مقامهای سفارت اوکراین در تهران نیز به وزارت خارجه کشورمان احضار شدند. در این نقطه یک سوال محوری مطرح میشود و آن این است که آیا موضع گیری اخیر میخایلو پودولیاک علیه ایران، به معنای نقطه عطفی از کنشگریهای اوکراین علیه ایران و به نوعی کشاندن دامنه جنگ اوکراین به داخل ایران بایستی ارزیابی شود؟
جهت پاسخ به این پرسش، فرارو به گفتگو با "مهدی مطهرنیا"، استاد علم سیاست و پژوهشگر حوزه سیاست خارجی پرداخته است.
مشروح پاسخ مهدی مطهرنیا به سوال مذکور را در ادامه مطالعه فرمایید.
پدیدار شدنِ پیامدهای جنگ اوکراین در خاک ایران به هیچ عنوان عجیب نیست"مهدی مطهرنیا" استاد علم سیاست و کارشناس حوزه سیاست خارجی در پاسخ به این سوال که معنای موضعگیری اخیر مشاور رئیس جمهور اوکراین در مورد حملات خرابکارانه جدید علیه برخی تاسیسات نظامی کشورمان چیست؟ گفت: «در باب مساله ایران در نظم منطقهای و نظام بین الملل، من از سال ۱۳۷۹ به بعد بارها به نکتهای در قالب تئوری "جنگ نامتعادل" اشاره کرده ام. پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران، نگاه قالب به این کشور در چهارچوب معادلات بین المللی عمدتا معطوف به حوزه نظامی-امنیتی بوده و از چشم انداز تئوری "جنگ نامتقارن" ارائه شده است».
وی افزود: «بر اساس این تئوری، ایران یک قدرت متوسطِ چابک است که میتواند ابرقدرتی مانند آمریکا یا دیگر قدرتهای جهانی مخل نگرش ایران را تحت تاثیر قرار دهد و در واقع تهدیدِ نامتقارن آنها باشد. این در حالی است که نگاهِ غرب به ویژه آمریکا به ایران بر اساس آنچه من فکر میکنم، مبتنی بر تئوری جنگ نامتعادل است. در مکتب تفسیری امنیت، قدرتها چهار دسته هستند: ابرقدرت، قدرتهای بزرگ، قدرت متوسط و قدرت ضعیف».
این استاد علم سیاست گفت: «ابرقدرت به تنهایی در چهارچوب معادلات امنیتی کلان بین المللی نقشی قابل توجه دارد و قدرت ضعیف حتی در حفظ امنیت ملی خود نیز با چالشها و مشکلات فراوانی رو به رو است. قدرتهای بزرگ در کنار هم مدعی حفظ امنیت جهانی هستند و در قالب پیمانهایی نظیر ناتو کنشگری میکنند. در نهایت قدرتهای متوسط، مدعی قدرت امنیتی در یک منطقه به تنهایی هستند و از این جهت، این چهار ردهبندی از هم متمایز میشوند. حال وقتی یک کنشگر در جایگاه ابرقدرت که مدعی امنیت جهانی است (نظیر آمریکا) میخواهد با یک قدرت متوسط (نظیر ایران) رو به رو شود، وارد تئوری جنگ نامتعادل میشود. در سطح تحلیل کلان، تئوری جنگ نامتعادل مبتنی به سه گام اساسی است: جنگ رسانه ای، جنگ روانی، و عملیات میدانی. این حوزهها معطوف به دو مساله مهم هستند: ۱: بزرگنمایی قدرت رقیب و ۲: آسیب پذیری قدرت خویش».
وی ادامه داد: «از این رو، در نظم بین المللی هرگاه تئوری جنگ نامتعادل از طرف یک ابرقدرت نسبت به کشوری با قدرت ضعیف یا متوسط مثل عراق، ایران یا لیبی وارد میدان میشود، آن ابرقدرت تا حد زیادی قدرت خود را آسیب پذیر نشان میدهد و قدرت طرف مقابل یعنی کشورِ هدف را به صورت تهدید علیه خود و هم پیمانانش برسازی میکند. در اینجا دو مفهوم آسیب پذیری مجازی برای ابرقدرت و قدرت مجازی برای جامعه و کشورِ هدف به وجود میآید. یکی از محورهای تحرک علیه ایران که به طور خاص در سالهای اخیر علیه کشورمان برجسته شده (در چهارچوب تئوری جنگ نامتعادل)، مساله پرونده اتمی ایران بوده است. پروندهای که اکنون ۲۰ ساله شده است».
مطهرنیا خاطر نشان کرد: «در کنار این پرونده، ما شاهد بحران اوکراین هستیم. در قالب این بحران که دامچالهای بسیار گسترده برای روسیه و شخص پوتین بود، ایران با پیوند و ضمیمه شدن به روسیه، گرفتار آمد. در ماههای نخست جنگ اوکراین، روسوفیلها و طرفداران قدرت روسیه و شخص پوتین در کشورمان فکر میکردند که روسیه بازمانده شوروی از قدرتی عظیم برخوردار است و خواهد توانست ظرف یک هفته و یا حداکثر یک ماه جنگ اوکراین را تمام کرده و این کشور را فتح نموده و به تمامی اهداف از پیش تعیین شده خود برسد. با این حال، اکنون ما در آستانه یک سالگی حمله روسیه به اوکراین هستیم و آنچه که تاکنون حاصل شده، شکسته شدن ابهت و عظمت پوتین بوده است».
این پژوهشگر حوزه سیاست خارجی گفت: «از این رو، ایران به ویژه در شروع جنگ اوکراین، با اتخاذ مواضعی در حمایت از روسیه و شخص پوتین، زمینه بهره برداری از این مساله توسط غرب در قالب جنگ اوکراین را به وجود آورد. در این راستا، ابتدا قضیه ارسال پهپادهای ایرانی به میدانهای جنگ اوکراین مطرح شد و سپس بحث ارسال موشکهای ایران به روسیه و در نهایت این گزاره مطرح شد که احتمال دارد روسیه چند کلاهک اتمی را به ایران در ازای حمایتهای تهران از مسکو در خلال جنگ اوکراین بفرستد».
وی افزود: «تمامی این مسائل و جنگ روانی و تبلیغاتی که پیرامون آنها انجام گرفت، هدفگذاری معناداری را از منظر استراتژیک علیه ایران به همراه داشتند. در قالب تئوری جنگ نامتعادل تمامی این مسائل قابل پیش بینی بود. تهدید ایران بزرگنمایی شد و ایران ضمیممه جنگ و بحران اوکراین شد. اتحادیه اروپا بسیار جلوتر از آمریکا وارد اقدام علیه تهران شده است و اکنون نه تنها میان روسیه و اتحادیه اروپا بلکه میان ایران و اتحادیه اروپا نیز رو در رویی بیشتری مشاهده میشود. از این جهت، در مرحلههای متمایز، اما متصل به هم، این هدفگذاری بر اساس نوعِ عملکردی که در ایران نیز نشان داده شد و نوعی احساس قدرت ناشی از نزدیکی بیشتر به مسکو ایجاد شد، عملا زمینههایی فراهم شده که اکنون در قالب معادله جنگ اوکراین بیش از آنکه پوتین و روسیه تحت فشار باشند، این ایران و مسائل مرتبط با این کشور است که مطرح میشوند و فشارهای قابل توجهی علیه آن روانه میشود».
وی گفت: «در جریان حادثه اخیر و حمله به برخی تاسیسات نظامی کشورمان در شهرهای مختلف ایران نیز شاهد بودیم که مشاور امنیتی زلنسکی با زیرکی عنوان کرد که ما به ایران در رابطه با حملات اینچنینی هشدار داده بودیم. وی اعلام نمیکند که اوکراین در این زمینه حمله و یا اقدامی را انجام داده است بلکه تلویحا این پیام را به ایران میرسد که قرار گرفتن در برابر جبهه متحد غرب علیه پوتین و روسیه، میتواند پیامدهای به مراتب گسترده تری را برای ایران به همراه داشته باشد. پس از موضع گیری این فرد، اوکراینیها تلاش زیادی را انجام دادند تا این گزاره که اوکراین در حملات خرابکارانه علیه تاسیسات نظامی ایران دست داشته را تکذیب و یا رد کنند. اما اینکه این مسائل از این به بعد بیش از گذشته در ارتباط با بحران اوکراین و همکاری تهران-مسکو در این رابطه ملاحظه خواهد شد، یک پیام عینی و آشکار را به ایران مخابره میکند».
این استاد علم سیاست گفت: «برخورد تهران هم در مورد اینکه مقامهای سفارت اوکراین را به وزارت خارجه فراخواند ناشی از همین مساله تلقی میشود با این حال، من باید بر این تاکید کنم که مسائل مداخله ایران در قالب جنگ اوکراین و همچنین گشوده شدن پروندههای حقوق بشری علیه ایران عملا ظرفیتهای تازهای را جهت تشدید فشارهای جهان غرب علیه ایران ایجاد کرده اند. رویکردهایی که در سطحی کالان به دنبال آن هستند تا ایران را در مسالهای نظیر موضوع اتمی این کشور پای میز مذاکره آورند و امتیازهای گستردهای را از این کشور اخذ کنند».
مطهرنیا گفت: «به نظر من بحران اوکراین شدت و دامنه بیشتری پیدا میکند و در نهایت این بحران، لبهها و پیامدهای نخست خود را در مورد ایران به نمایش خواهد گذاشت. همانطور که بارها گفته ام، اوّلیت استراتژیک با اولویت استراتژیک متمایز و متفاوت است. ما وقتی از اوّلیت استراتژیک سخن میگوییم، در واقع الزامات رسیدن به اصلیترین هدف و یا هدف غایی استراتژیک مطرح است. آمریکا و جبهه غرب در شکل دادن به نظم آینده جهانی آنچه که بیش از هر چیز دیگری برایشان از اولویت راهبردی برخوردار است، مهار چین و تبدیل این کشور به یک رقیب کارآمد در جهت اعمال اهداف استراتژیک مد نظر است».
وی ادامه داد: «با این حال، اوّلیت استراتژیک آمریکا، معطوف به روسیه و ایران (و به ویژه ایران) است. از این رو، با توجه به مقصد اصلی اوّلیت راهبردی آمریکا در شکل دادن به نظم آینده جهانی (که معطوف به تهران است)، مسکو نیز به واسطه سابقه ابرقدرتی و جایگاه خود در نظم گذشته جهانی (نظم دو قطبی) باید از بازیهای بین المللی کنار گذاشته میشد؛ لذا بحران اوکراین به صورت یک دام چاله بزرگ برای پوتین ایجاد شد و اکنون از همان دام چاله برای برخورد با اوّلیت استراتژیک شکل دهی به نظم آینده جهانی یعنی ایران هم بهره برداری آغاز و استمرار پیدا خواهد کرد».
منبع: فرارو
کلیدواژه: جنگ اوکراین ولادیمیر زیلنسکی دولت اوکراین حمله به تاسیسات نظامی ایران استاد علم سیاست بحران اوکراین جنگ اوکراین علیه ایران بین المللی قابل توجهی موضع گیری قدرت ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۰۱۲۱۸۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
شاید ما در حال حاضر در یک جنگ جهانی هستیم!
فرارو- برونو ماکائس؛ وزیر سابق امور اروپای پرتغال در فاصله سالهای ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۵ میلادی، چند ماه پیش در ضیافتی خصوصی شرکت داشتم. یک وزیر عالیرتبه اروپایی حاضر در آن ضیافت توصیح میداد که اگر دونالد در انتخابات ریاست جمهوری در ماه نوامبر پیش رو پیروز شده و باعث لغو تمام حمایتهای امریکا از اوکراین شود چه رخ خواهد داد.
به گزارش فرارو به نقل از نیواستیتسمن، او توضیح میداد که کشورش که عضو ناتو است و چارهای جز جنگیدن در کنار اوکراین در داخل اوکراین نخواهد داشت مگر آن که کشورهای بزرگ اروپایی برای جایگزینی تلاشهای امریکا با پیشنهادی بعید وارد عمل شوند. همان طور او بیان کرد چرا کشورش باید منتظر شکست اوکراین و به دنبال آن بسیج نیروی اجباری در روسیه برای افزایش صفوف ارتش آن کشور باشد؟
برخی از حضار در آن ضیافت این احساس اطمینان را داشتند که همگان در اروپا برای تبدیل اوکراین به قربانی آماده نیستند. عدهای دیگر از حضار میترسیدند که چنین همبستگیای به وقوع جنگی در سراسر قاره اروپا منجر شود. با این وجود، این دقیقا همان نکتهای بود که آن وزیر اروپایی به آن اشاره کرد: آیا میتوان گفت که جنگ به ما مربوط نیست؟
شاید هر اروپایی چه بداند و چه نداند از پیش درگیر منازعهای بوده که بسیار بزرگتر از آن چیزی است که دو سال پیش به نظر میرسید. در طول یک سال گذشته روسیه و اوکراین استحکامات سنگینی در امتداد خط تماس در منطقه دونباس ساخته اند تا برای یک جنگ طولانی آماده شوند.
همسایگان آن دو کشور نیز در حال اماده سازی بوده اند. لیتوانی، لتونی و استونی طرحی را برای ایجاد یک خط دفاعی مشترک بالتیک در امتداد مرزهای خود با روسیه و بلاروس با الهام از سیستمهای دفاعی بسیار موثر مستقر در اوکراین تصویب کردند. امروزه نیروهای تغذیه کننده درگیری قدرتمندتر از نیروهایی هستند که به سمت نظم گرایش دارند. شاید به همین خاطر است که بسیاری از جنگها حل نشده رها میشوند.
جنگها ممکن است مانند درگیریهای سوریه یا یمن از دید ما دور باشند؛ یعنی تکرار وحشتهای روزانه در مقیاسی کم و بیش ثابت. اکنون امید این است که اوکراین و در مقیاس گستردهتر خاورمیانه از آن سرنوشت فرار کنند. ترس بزرگ آن است که این منازعات به آتش سوزیهای گسترده تری تبدیل شوند.
پس از حمله ایران به اسرائیل، آرامش زیادی ایجاد شد، زیرا به نظر میرسید از یک جنگ همه جانبه بین دو کشور جلوگیری به عمل آمده است و یا آن که جنگ آغاز شده بود؟ در هر حال، حمله موشکی و پهپادی تماشایی ایران به اسرائیل در تاریخ ۱۳ آوریل غیر قابل تصور به نظر میرسید. حتی محدودیتی که ایران در این مورد از خود نشان داد ممکن است چیزی جز برنامه ریزی محتاطانه برای یک درگیری طولانی در آینده نبوده باشد. درگیریها در عصر خطر تازه ممکن است آغاز یا پایان روشنی نداشته باشند.
در این میان، ویرانی از پیرامون به مرکز قدرت در درون نظام جهانی سرایت میکند و تفاوت میان مرکز و پیرامون فرو میریزد. یک بار دیگر اوکراین را در نظر بگیرید. بخشی از اهمیت تاریخی این درگیری آن است که نشان میدهد دموکراسیهای غربی از موقعیت پلیسهای جهان میانجیهایی که تلاش میکنند نظم را در نقاط مختلف احیا کنند به جایگاه رقبای فعال تنزل موقعیت و جایگاه پیدا کرده اند. حتی عراق و افغانستان بیشتر به عنوان عملیات پلیسی علیه تروریسم معرفی شدند تا جنگهای سنتی. از آغاز حمله "ولادیمیر پوتین" رویدادهای اوکراین به طور قابل توجهی جدید و خطرناک به نظر میرسید نه به این خاطر که این اولین درگیری بزرگ در اروپا پس از جنگ جهانی دوم بود بلکه بدان خاطر که با درگیر شدن بسیاری از قدرتهای بزرگ جهان در آن نزاع همراه بود و بازیگری برای مهار درگیری باقی نماند.
آیا امریکا به طور مستقیم در جنگ اوکراین دخالت دارد؟ من میترسم که این گونه باشد. زمانی که پوتین تصمیم گرفت از زرادخانه هستهای خود به عنوان ابزاری باج خواهی برای محدود کردن حمایت نظامی غرب از کی یف استفاده کند امریکا به طور مستقیم درگیر ماجرا شد. شاید دولت بایدن میتوانست سیاست متفاوتی را اتخاذ کند، اما به سرعت به این نتیجه رسید که فروپاشی خطوط روسیه ممکن است کرملین را به استفاده از سلاح هستهای در اوکراین تحریک کند و پس از آن حتی ممکن بود امنیت شهروندان آمریکایی نیز در معرض خطر قرار گیرد.
جو بایدن و مقامهای ارشد دولت اش متقاعد شده اند که خطر تشدید تنش هستهای واقعی است. این ریسک هر محاسباتی را شکل میدهد از جمله این که تا چه اندازه باید از اوکراین با فناوری پیشرفته نظامی حمایت کرد. سلاحهای هستهای به جای دفاعی بودن تهاجمی شده اند و با محافظت از ارتش مهاجم در برابر خطر شکست جنگهای فتح آمیز را ممکن میسازند.
آن تسلیحات به تنهایی یک پیروزی اوکراینی را که زمانی قابل تصور به نظر میرسید اکنون به یک امکان بعید و بسیار دور تبدیل کرده اند. تحول دومی وجود داشت که محدودیتهای قدرت غرب را آشکار میساخت: اقتصاد روسیه که تحت تحریم قرار گرفته نه تنها آن گونه که بایدن چند روز پس از حمله پیش بینی کرده بود از هم فرونپاشید بلکه حتی از سال ۲۰۲۲ تاکنون رشد بهتری در مقایسه با رشد اقتصادی آلمان یا بریتانیا در همان بازه زمانی را به ثبت رسانده است. از حدود یک دهه پیش بسیاری از مفسران درباره توزیع مجدد قدرت اقتصادی بین غولهای آسیایی مانند چین و هند صحبت میکنند.
پوتین به سادگی از این تحولات برای جدا کردن اقتصاد روسیه از غرب استفاده کرد. نفت به جریان انتقال خود ادامه داده و ماشین جنگی روسیه را تغذیه میکند. گاهی اوقات میشنوید که اروپا دیگر به نفت روسیه وابسته نیست، زیرا از خرید آن منصرف شده است. در واقع، اما به منظور پایین نگهداشتن قیمت جهانی انرژی وابستگی جهانی به عرضه نفت روسیه وجود دارد. دو دهه پیش زمانی که روسیه در برابر بحرانهای بدهی ویرانگر یا معضلاتهای بانکی آسیب پذیر بود پوتین جرات حمله به اوکراین را نداشت.
نحوه برخورد دموکراسیهای غربی با تنزل جایگاه خود از کرسی امپراتوری به عرصه گلادیاتورها جالب توجه بوده است.
ناگهان هر قانون و ارزش جهانی کنار گذاشته شد و با شور و حرارت نبرد بین "ما" و "آنان" جایگزین شد. این تغییر رویکرد با جنگ غزه آشکارتر شد. روزی روزگاری آمریکا تلاش میکرد خود را در نقش و جایگاه میانجی بین اسرائییلیها و فلسطینیان قرار دهد. آن نقش یک سوگیری مداوم داشت، اما آن چه از ۷ اکتبر رخ داده از نظر کیفی متفاوت است.
همان طور که شاهزاده "ترکی الفیصل" رئیس سابق اطلاعات عربستان سعودی در گفتگویی در ریاض به من گفت احساس تعادل و توازن از بین رفته است. واشنگتن احساس میکند که در کنار اسرائیل در حال جنگ است و همان طور که همیشه در جنگ رخ میدهد حقیقت به اولین قربانی تبدیل شد. اطلاعات به دقت کنترل میشوند. اظهارات "جان کربی" مشاور امنیت ملی کاخ سفید در امور ارتباطات که مدعی شد از ماه اکتبر تاکنون حتی یک مورد نقض قوانین بین المللی توسط نیروهای اسرائیلی رخ نداده مرا به یاد اظهارات مشابه صورت گرفته در طول جنگ عراق در سال ۲۰۰۳ میلادی انداخت.
ایالات متحده یک کشور منحصربفرد از نظر قدرتمند بودن باقی میماند، اما دیگر منابع اقتصادی و معنوی برای ارائه یک ایده از نظم جهانی را ندارد. مسئولان امریکایی هر روز نشان میدهند که کاملا ناتوان از درک دیدگاههای مختلف هستند. با این وجود، همان طور که جلسه رای گیری در سازمان ملل متحد درباره آتش بس فوری در غزه نشان داد دیدگاه واشنگتن به طور فزایندهای توسط اکثریت قاطع کشورها مورد مناقشه قرار میگیرد.
هنگامی که نظم از هم گسسته میشود به سرعت و به طور جامع از بین میرود. در برخی از کشورهای غربی حتی در نظر گرفتن دیدگاههای مخالف اکنون به عنوان یک نوع خفیف خیانت تلقی میشود. توجه به مسائل پیچیده جای خود را به سادهترین روایتها میدهد جایی که دشمن به عنوان یک نیروی بدخواه و جهانی شکل گرفته است.
آیا فلسطینیان حقوقی دارند؟ آیا آنان حتی به عنوان یک ملت وجود خارجی دارند؟ به نظر میرسد پاسخ پرسش منفی باشد و فلسطینیان تبدیل به ابزاری شده اند که توسط دیگر بازیگران مورد استفاده قرار میگیرند. از آنجایی که تلاش فکری برای دیدن فلسطینیها به عنوان انسانهایی دارای حقوق بسیاری از کشورهای غربی را مجبور میکند تا در بسیاری از موارد در مورد رویکرد خود تجدید نظر کنند آنان ناپدید میشوند. ما این موضوع را در ممنوعیت اعتراضات و صداهای طرفدار فلسطین از کنفرانسها میبینیم همان طور که در آلمان این مورد به طور فزایندهای رخ میدهد. در ایالات متحده اگر قرار است جنگ غزه هر نوع توجه مستمری را به خود جلب کند ابتدا باید به اپیزودی از جنگ فرهنگی دانشگاه آمریکایی تبدیل شود.
در زمانی که در حال نگارش این مقاله هستم کارکنان اورژانس فلسطین در بیمارستانهای الشفاء و ناصر در غزه گورهای دسته جمعی را کشف میکنند. شواهد ویدئویی غیرقابل انکار به نظر میرسند، اما تقریا هیچ گونه علاقهای از سوی رسانههای غربی برای پرداختن به این موضوع دیده نمیشود.
غرب در تحمیل دیدگاه خود به بقیه جهان تنها نیست. مقامهای پکن در زمان آغاز جنگ در اوکراین زمانی که مقاومت کی یف را به یک "توطئه امریکایی" تقلیل دادند و آن مقاومت را کم ارزش قلمداد کردند به همین ترتیب عمل نمودند. هند ترجیح داده خود را درگیر ماجرا نسازد اگرچه با بازیگران قویتر در دو منازعه یعنی روسیه و اسرائیل همدردی آشکاری از خود نشان داده است. اغلب تصور میشود که جنگها به خاطر نظم صورت میگیرند و دو طرف در دیدگاههای خود در مورد معنای نظم مخالف هستند. در سودان درگیری بی رحمانه و مداوم بین نیروهای مسلح سودان و نیروهای پشتیبانی سریع نمونهای از این مورد است.
نیروهای پشتیبانی سریع در سال ۲۰۱۳ میلادی در دارفور تاسیس شد، اما به نوعی شرکت امنیتی خصوصی تبدیل شد که در جنگ یمن با سرمایه گذاری دلارهای نفتی عربستان و امارات جنگیده است. یک ارتش خصوصی در برابر هیچ دولتی پاسخگو نیست. همان طور که یک شرکت باید درآمد و سود را به حداکثر ممکن برساند یک گروه شبه نظامی خصوصی نیز باید بازده را به حداکثر برساند. هنگامی که فضای جنگ سرد شده و گرمای قبلی را از دست میدهد اخراج سربازان بسیار دشوار میشود همان گونه که در مورد یمن این موضوع رخ داد. در عوض، باید میدانهای نبرد تازهای را پیدا کرد.
این مدل موظف است که گسترش یابد البته فقط به این دلیل که هیچ اصل دیگری به اندازه "به حداکثر رساندن بازده" جذاب نیست. در کمربند کشورهایی که از یمن تا سوریه، عراق و افغانستان امتداد دارند شبه نظامیان به موثرترین ابزار کنترل تبدیل شده اند. این روشی موثر برای کارآمد نگهداشتن جوامع در یک سیستم بازاری است که در آن نیروی کار نظامی یک نوجوان به آسانترین کالا تبدیل میشود. به نظر میرسد این روند در آینده به طور فزایندهای رواج پیدا کند، اما آیا میتواند جهانی شود؟
نیروی پشتیبانی سریع در سال ۲۰۱۶ میلادی متوجه شد که یک نیروی شبه نظامی خصوصی میتواند انحصار کالاهای ارزشمندی مانند طلا، ایمن سازی مسیرهای تجاری و دسترسی به بازارهای خارجی را به دست آورد. گروه واگنر در سال ۲۰۱۷ میلادی این موضوع را از همتای خود در سودان آموخت و آن را به جمهوری آفریقای مرکزی و مالی برد. در ناحیه شمال نیروی پشتیبانی سریع برای گشت زنی در مرز با لیبی و جلوگیری از جریان مهاجران به اروپا مستقر شده است.
"کیشیدا فومیو" نخست وزیر ژاپن در سخنرانی خود در کنگره ایالات متحده در تاریخ ۱۱ آوریل از یک چشم انداز امنیتی واحد جهانی صحبت کرد زمانی که گفته بود: "اوکراین امروز ممکن است شرق آسیای فردا باشد".
نکتهای اجتناب ناپذیر در مورد جهانی شدن درگیری وجود دارد: هر بازیگری به دنبال شرکا و متحدانی است که بتواند آنان را بیابد و کنار خود داشته باشد به ویژه زمانی که جنگ به یک احتمال واقعی تبدیل میشود. بدین ترتیب، چشمانداز امنیتی امروز یادآور پویاییهای منتهی به دو جنگ جهانی در قرن بیستم است. شاید یک جنگ جهانی صرفا جنگی باشد که در آن هیچ کس بیرون از جنگ نایستد از این نظر شاید ما در حال حاضر در یک جنگ جهانی قرار داریم.
امروز سفر به شرق آسیا ممکن است گاهی شبیه به بازگشت به دوران گمشده قلمداد شود دنیایی که در آن درگیری نظامی غیرقابل قبول به نظر میرسد، زیرا انرژی اجتماعی به طور منحصر بفردی بر توسعه فناوری و اقتصادی متمرکز شده است.
با این وجود، این تصور یک توهم است. سفرم به تایوان در سال ۲۰۲۳ میلادی در روز ملی آن جزیره بود و متقاعد شدم که اگرچه ممکن است وقوع جنگ قریب الوقوع نباشد، اما پایههای درگیری آینده اکنون در حال شکل گرفتن است. تفاهمی که نیم قرن پیش بین مائوتسه تونگ و ریچارد نیکسون بر سر تایوان مورد توافق قرار گرفته بود اکنون شکننده به نظر میرسد. چین دیگر نمیپذیرد که وضعیت موجود که اکثریت در تایوان ترجیح میدهند بتواند به طور نامحدود حفظ شود و ایالات متحده نیز متقاعد شده که حتی اتحاد مجدد مسالمت آمیز تایوان با سرزمین اصلی چین ممکن است اکنون که چین به یک رقیب جدی برای امریکا تبدیل شده غیر قابل قبول باشد.
من در مقالهای که در این نشریه (نیواستیتسمن) در دسامبر ۲۰۲۳ میلادی نوشتم اشاره کرده بودم که شاید بتوان لحظه کنونی تایوان را با سال ۲۰۰۴ در اوکراین سال وقوع انقلاب نارنجی یک دهه قبل از اولین حمله روسیه و تقریبا دو دهه قبل از جنگ کنونی مقایسه کرد.
جهانی شدن نزاع در نهایت بدان معناست که تنها اصل جهانی خود تعارض است و هیچ نقطه اشتعال منفردی را نمیتوان با توسل به ایدههای نظم حل کرد. اندیشکدهها و شرکتهای ارائه دهنده خدمات مشاوره که علاقمند هستند درباره خطرات و تهدیدها بحث کنند، نشان میدهند که جهان در آستانه عصر خطر قرار دارد. این مفاهیم بیش از حد معقول به نظر میرسد. خطر اشاره به آینده دارد. در حال حاضر ما در میان ویرانهها زندگی میکنیم.